loading...
پورتال جامع تفریحی دوردونه
اعلانات

- این سایت ( دوردونه ) در ستــاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی ثـبـت شده است.

- مطالب درخواستی خود را در قسمت تماس با ما مطرح کنید.

- کپـی برداری از مطالب سایت فقط با ذکر منبع مجاز می باشد.

- اس ام اس های خود را برای درج در سایت، به شماره 09356629744 ارسال کنید.

- هواداران آرول، به گروه پاتوق دوردونه در فیس بوک به پیوندید !

- هواداران آرول، سایت رو با نام پورتال تفریحی در وب خود لینک کنند !

- به علت به روز بودن سایت لطفا از صفحات دیگر هم دیدن فرمایید.


دوردونه بازدید : 118 دوشنبه 04 فروردین 1393 نظرات (0)

   با سلام خدمت عزیزام

دوستان گلم یه پست دیگ براتون داستان کوتاه اماده کردیم

امیدوارم لذت ببرید

.-*

 

پسرها و دخترهای آقای سرلک رفته بودند سرکار . پدر خانم آقای سرلک هم عمرش را داده بود به شما و ارث و میراثش را به خانم آقای سرلک . همین بود که وضع همه ی اهل خانه توپ توپ شده بود شب عیدی و آقای سرلک امیدوار بود که خرجی نداشته باشد و تازه عیدی هم بگیرد .

 

ادامه مطلب رو دنبال کن . . .

دوردونه بازدید : 153 یکشنبه 03 فروردین 1393 نظرات (1)

.-*

 

 

روزي سقراط ، حکيم معروف يوناني، مردي را ديد که خيلي ناراحت و متاثراست. علت ناراحتيش را پرسيد ،پاسخ داد:"در راه که مي آمدم يکي از آشنايان را ديدم.سلام کردم جواب نداد و با بي اعتنايي و خودخواهي گذ شت و رفت و من از اين طرز رفتار او خيلي رنجيدم.


ادامه مطلب رو دنبال کن . . .

دوردونه بازدید : 108 جمعه 01 فروردین 1393 نظرات (0)

با عرض تبریک دوباره نوروز و با آرزوی تعطیلات خوشی برای شما...

یک داستان خواندنی براتون آماده کردیم امیدوارم که خوشتون میاد

ورود به آرشیو داستان کوتاه

 

 

مادر؛ خود عید بود...
مادر عید بود ؛ اصلا" خود ؛ خود بهـار بود . از چهار ؛ پنج ؛ روز مانده به سال نو گندم و عدس را شسته بود و زیر پارچه سفید  توی بشقابهای خوشگل می چید ؛ گلدانهای شمعدانی را رنگ میزد تا نونوار شوند و از یكماه جلوتر هم خانه تكانی شروع میشد ؛ آن هم چه تكانی ... خانه نو می شد ؛ عید می شد ؛ بوی بهار می داد ؛ بوی تازگی ؛ بوی شكوفه.

دوردونه بازدید : 139 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

با سلام خدمت دوستان گلم و عرض وقت بخیر

یه داستان کوتاه جالبیه اماد ه کردیم امیدوارم خوشتون بیاد

برای ورود به آرشیو داستان های کوتاه کلیک کنید

...

استادى از شاگردانش پرسید:
چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می زنیم؟
چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می کنند و سر هم داد می کشند؟

 

ادامه مطلب رو دنبال کن . . .

دوردونه بازدید : 140 سه شنبه 20 اسفند 1392 نظرات (0)

 

 مسافري خسته كه از راهي دور مي آمد ، به درختي رسيد و تصميم گرفت كه در سايه آن قدري اسـتراحت كند غافـل از اين كه آن درخت جـادويي بود ، درختي كه مي توانست آن چه كه بر دلش مي گذرد برآورده سازد...!

دوردونه بازدید : 129 پنجشنبه 15 اسفند 1392 نظرات (0)

 

متن حكايت
ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي مي‌كرد و مردم با نيرنگي٬ حماقت او را دست مي‌انداختند. دو سكه به او نشان مي‌دادند كه يكي شان طلا بود و يكي از نقره. اما ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد. اين داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهي زن و مرد مي‌آمدند و دو سكه به او نشان مي دادند و ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد.

دوردونه بازدید : 154 چهارشنبه 14 اسفند 1392 نظرات (0)

 

ﺭﻭﺯﯼ ﺷﯿﺦ ﺑﺎ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﺧﻮﯾﺶ ﺩﺭ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺷﯿﺦ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﺎﺭﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﻨﻤﻮﺩﻧﺪﯼ ! ﻧﺎﮔﺎﻩ ﻣﺮﯾﺪﯼ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﺷﯿﺦ ﺭﻓﺖ ﮔﻔﺖ : ﯾﺎ ﺷﯿﺦ ! ﻣﻦ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﻓﺎﺻﻠﻪ ۷ ﻗﺪﻣﯽ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﺑﺮﻭﯼ ﺷﻤﺎﺳﺖ ادرار کنندی !

دوردونه بازدید : 107 یکشنبه 27 بهمن 1392 نظرات (0)

http://s5.picofile.com/file/8113659142/%C3%AE_%D8%B04.jpg

دم در بزرگ دادگاه که رسید حس بدی همه ی وجودش رو فرا گرفت.

شاید نباید اینقدر تند می رفت.شاید بهتر بود کمی بیشتر صبر می کرد.یاد آخرین روز دعواشون افتاد.اون روزها خیلی کم طاقت شده بود.

به خاطر مریضی فرهاد ،پسرعموش ،خیلی ناراحت بود.فرهاد پسر عموی بزرگش بود که مدتها پیش وقتی در رقابت با کامران سر خواستگاری از نرگس برنده نشد،سفر به خارج رو به موندن تو ایران ترجیح داد و حالا برگشته بود و هیچ کس از برگشتن و مریضی اون خبر نداشت.نرگس تنها کسی بود که در خفا پرستاری فرهاد رو هم می کرد.

 

دکترا آب پاکی رو دستش ریخته بودن.نرگس خوب می دونست که دیگه چیزی به غروب زندگی فرهاد نمونده ومردد بود که چطور باید این خبر رو به عمویی بده که بعد از مرگ پدرش براش پدری کرده بود.

می دونست عمو طاقت داغ فرزند رو نداره.بارها خواسته بود با کامران صحبت کنه اما هر بار که باب صحبت رو باز کرده بود،کامران با شنیدن نام فرهاد از کوره دررفته بودوکارشون به مشاجره و دعوا کشیده بودو آخر سر هم کامران قدغن کرده بود که جلوش ازاون خانواده حرفی زده بشه.

نرگس اون روزها تحت فشار بود.کامران با ایرادهایی که از نرگس می گرفت عرصه رو بیشتر براش تنگ می کرد.نرگس نمی دونست چطورشد که اون شب کنترل خودش رو از دست داد.

دعواشون که بالا گرفت،ازدهنش پرید که طلاق می خواد و هیچوقت فکر نمی کرد که کامران اینقدرراحت قبول کنه.

 

برای خواندن بقیه داستان به ادامه مطلب مراجعه نمایید

دوردونه بازدید : 153 پنجشنبه 24 بهمن 1392 نظرات (0)

 

گریه

 

مادرم زیر سقف نم گرفته غسالخانه و در ملحفه ای که روی موها،چشم ها و بدن عریان او ریخته شده بود،در خودش فرو می رفت. باد،با صدای خش خش برگ و ناله سرو ها آنقدر خودش را به پنجره کوبید تا از حال رفت. سوز سردی که از سوراخ سمبه های غسالخانه به داخل آمده بود،با بوی کافور قاطی شد و ملحفه را از روی مادرم کنار زد.

دوردونه بازدید : 120 شنبه 05 بهمن 1392 نظرات (0)

 

 

پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی و گرسنگی شد.او فقط یک سکه نا قابل در جیب داشت.

در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد تصمیم گرفت از خانه بعدی تقاضای غذا کند

دوردونه بازدید : 142 پنجشنبه 02 آبان 1392 نظرات (0)

 

فرزند عزیزم آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی صبور باش و مرا درک کن.

اگر هنگام غذا خوردن، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم صبور باش و به یاد بیاور که همین کارها را به تو یاد دادم...

دوردونه بازدید : 110 پنجشنبه 18 مهر 1392 نظرات (2)

 

بیست سال عشق یک لحظه اشتباه
 
تلخ بود؟
شیرین بود؟
یادم نمی آید
کسی کنار پنجره خاطراتم به شیشه می کوبد
نمی شنوم چه می گوید
شکلک خفه شده ای با تمام احساس ، اسمش را بی خودی هجا می کند
لبخند ژکوند مرده ای روی چهر ه ی بی روحش مزه ی دهانم را تلخ کرده
آری
حتما تلخ بود
تلخ مثل قهوه های قجری که تنها مَثَلِ مرگ موشش به ما رسیده
خسته شده
کنار پنجره ی طبقه 21 ام شناور در هوا نیم نگاه به من
دارد از خوشه ای که خیلی شبیه انگور است
شکوفه ی گیلاس میچیند
و به پایین پرت می کند
عجب کابوسی شده
...
دوردونه بازدید : 1274 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (3)

 

من الان

 
۲۳ سالمه داستانم برمیگرده به زمانی که من دانش اموز دبیرستانی بودم نمیدونم چند نفر تو
 
این وبلاگ همسن منن اونایی که همسن من هستن خوب میدونن تا چند سال پیش ارتباطات
 
مثه امروز نبود اینترنت و خط و.. نبود مثه الان نبود که دوستی ها راحت باشه و هر
 
دختری  به سن دبیرستان نرسیده حداقل یه پسر تو زندگیش اومده باشه زمانی که من
 
دبیرستانی بود یعنی دقیقا سال سوم دبیرستان بودم من نه خانوادم ثروتمند بودن نه فقیر  تو
 
یه خانواده سطح متوسط به دنیا اومدم ولی خب تو تمام مراحل زندگیم از خدا و ایمان و..
 
دور نبودم  زیاد دور نشیم از داستان سوم دبیرستان بودم که تو کلاسمون دو سه تا دختر
 
بودن که دوس پسر داشت و...
دوردونه بازدید : 111 جمعه 29 شهریور 1392 نظرات (0)

 

 

از پله ها که بالا می آمد، انگار که داشت از لا به لای رمان های عاشقانه بیرون می آمد! 

درست همان دختری بود که بارها وصفش را در رمان های زمان نوجوانی خوانده بودم.

هرچقدر بالاتر می آمد همه ی دختران سیه چشم رویایی، بیشتر در چهره اش جان میگرفتند.

فقط گویی، قد بلند را میان همان صفحات کتابها جا گذاشته بود و ریز نقش شده بود. با لطافت سلام کرد و درون چشمانم خیره شد!

محو چشمان سیاهش بودم که به نرمی از کنارم رد شد و من داشتم به این فکر میکردم که چقدر ابروهایش خوش فرم است ومرتب. بلافاصله بعد از او، همکلاسیش وارد شد و سلام کرد و گفت:

دوردونه بازدید : 1578 جمعه 22 شهریور 1392 نظرات (2)

 

داستان برمیگرده به خیلی وقت پیش تر ازاینا،موقعی که من همش ۷ سالم بود و عزیز دردونه دایی محسن.اون زمان هر پنجشنبه دایی می اومد خونه ما و شب بند و بساط شامو برمیداشتیم و با پیکان آلبالویی دایی می زدیم بیرون ،بعد از شام دایی بازم بر میگشت خونه ما و تا نصفه های شب باهم شوخی میکردیم و خوش میگذروندیم،وسطای هفته هم که هرروز با دایی بودم و همیشه تو ماشین منو میذاشت تو بغلش و رانندگی میکرد،هنوز که هنوزه مزه بستنی هایی که برام میخرید زیر زبونم مونده و “جون دل دایی” که هروقت صداش میکردم ،بهم میگفت...

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    شما طرف دار کدام خواننده هستید؟
    نظر شما در باره سایت چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 778
  • کل نظرات : 150
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 48
  • آی پی امروز : 58
  • آی پی دیروز : 59
  • بازدید امروز : 181
  • باردید دیروز : 144
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 1,130
  • بازدید ماه : 3,600
  • بازدید سال : 31,453
  • بازدید کلی : 665,345
  • نرخ پیامک ها
      همراه اول

      فارسی: 9 تومان | انگلیسی: 22 تومان


      ایرانسل

      فارسی: 10 تومان | انگلیسی: 16 تومان


      تالیا

      فارسی: 16 تومان | انگلیسی: 16 تومان


      رایتل

      فارسی: 10.5 تومان | انگلیسی: 19.5 تومان

    سایت تفریحی تاپ فان